سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر مستحبات واجبات را زیان رساند بنده را به خدا نزدیک نگرداند . [نهج البلاغه]
حرف هایی که بردل ماند
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
دندون درد و فلسفه

مریم :: سه شنبه 85/8/30 ساعت 11:37 صبح

 

(( ارسطو عقیده داشت تعداد دندانهای زن کمتر از دندانهای مرد است؛ او دو بار ازدواج کرد اما هیچ گاه به صرافت نیفتاد که صحت نظر خود را با معاینه دهان زنهایش به اثبات برساند. ))

 »»»»»»»»«»««««««««

»  این کار علاوه بر صرافت به جرئت هم احتیاج داشته !

 »»  شاید دندانهای طرفین را شمرده باشد اما هیچکدامشان دندان عقل نداشته اند.

 »»»  ( از روی احتیاط و بر بر پایه آخرین دستاوردهای علمی اضافه میکنیم که:)

 دندان یاد شده غالبا مایه دردسر است و ندارندگان این دندان احتمالا خوش به حالترند.

 

»»»»»»»»«»««««««««

 هیچ فیلسوفی تا حالا نتونسته دندون درد رو صبورانه تحمل کنه ! (ارسطو هم فیلسوف بود؟ دیگه نه؟ )

 یه سالی میشه که تصمیم دارم دندونای عقلمو بکشم، ولی نمیدونم چرا وقتی حرف از دندونپزشک و گاز انبر میشه، پیش خودم فکر میکنم:

                                     ( دندون عقل هم دندون خوب و مفیدیه !!! ) 

    

     دقیقا مثل * لیمو ترش ِ واسم، ...                                                                        

آی که چقدر عاشقشم (لیمو ترشو میگم!) ، وقتی میخورمش طعم ترشش رو دوست دارم ولی بعدش میفهمم اون ته تهاش ترش نیست، گس ِ ... ! گــــــَـس  

 

 ((* اگه منظورمو نفهمیدی، به جای لیموترش از خرمالو استفاده کن !))

 

    ... راستی؟ مسواک یادت نره !!!.....

 


نوشته های دیگران()

دوباره زهره شوکت (بررسی یک داستان تلخ و تکراری)

مریم :: یکشنبه 85/8/21 ساعت 4:26 عصر

سلام

بوی  تعفن و خودبینی از همه جای این شهر بزرگ بی در و پیکر به مشام می رسد.نزدیک به یک ماه است که مسئله خصوصی یک «انسان» به احمقانه ترین شکل ممکن تبدیل شده به مسئله ملی کشور.به سوپرمارکت های سر هر کوچه که سر بزنید ، بسته به میزان وجدان و شعور انسانی شان ،فیلم خصوصی ترین لحظات زندگی یک دختر جوان بخت برگشته را که از قضا هنرپیشه هم هست ،می توانید بخرید.

امروز اومدم در مورد موضوعی حرف بزنم که هر چند وقت یه باردر کشور ما اتفاق می افته و برای پاک شدنش از ذهن مردم زمان زیادی لازمه.

متاسفانه این خبر جعلی بر اساس یک شباهت ساده به وقوع پیوست! ولی میخواستم قیمت آبروئی که ذره ذره باید زحمت کشید و جمع کرد را بدونم؟چقدره؟

چند وقتیه که من هرکدوم از دوستان رو که می بینم دارن در مورد زهرا امیرابراهیمی صحبت می کنن . بابا کشتن مارو با این زهره شوکت حالا ماهرچی هم میگیم به ما چه مربوط بازم میگم آره به ما که ربطی نداره ولی خداییش اگه فیلمشو داری بده ببریم نگاه کنیم ببینیم واقعا خودشه یا نه؟

من نمی دونم کشورما با وجود این همه کارشناس در زمینه های مختلف چرا هنوز درگیر پرونده انرژیه هستیه. (چه ربطی داشت؟؟؟!!)
ازشوخی بگذریم وقتی جریان رو شنیدم و روم به دیوار فیلم رو دیدم

یاد یکی از امور قضاوت های حضرت امیر (ع) افتادم :

روزی یک زن پیش حضرت امیر (ع) آمد و جلوی ایشان اقرار به زنا محصنه نمودند و از حضرت خواستند در بین مردم حد جاری کنند

حضرت امیر سرش را برگرداند و به او گفت:" برو بیرون" و ان زن دائم اصرار بر گناه خود نمودند

تا اینکه حضرت امیر به بهانه کودکی که در رحم این خانم وجود داشت به او امر کرد تا او را به دنیا بیاورد، بعد از تولد بچه باز آن زن خدمت حضرت امیر آمد و از ایشان خواست حد را در مورد ایشان جاری نمایند

حضرت امیر از زن خواستند تا زمان رشد کودک حضانت او را به عنوان مادر بر عهده بگیرد تا اینکه کودک به سن بلوغ رسید و مادر آن کودک به خاطر یک بیماری از دنیا رفت

زمانیکه عمار (شاهد ماجرا) دلیل این موضوع را از حضرت جویا شد، جواب شنید که اثر این گناه بر وجود جامعه از تنبیه بیشتر بوده و بر این اساس آبروی یک مومنه هم از بین میرفت

و حضرت امیر تا پایان خلافت خویش ، تا حد امکان از مجازات اینگونه جرائم شانه خالی میکردند و هر دفعه بهانه ائی برای رفع موضوع پیش میکشیدند تا آنجا که در دوران خلافت ایشان هیچوقت مجازات اینچنین به وقوع نپیوست

از طرح این موضوع فقط یک هدف داشتم: مراقب آبروی اطرافیان خود باشیم، آبروی انسان به یک مو بسته است و عین کاسه آب می مونه....که اگر بریزه جمع کردنش محاله

در حالیکه خبرهای مختلفی همچنان در صدر اخبار مشاهده می شود آیا بهتر نیست ما هم کمی به روی دیگر سکه یعنی زهرا فکر کنیم! اگر ما جای او بودیم حاضر بودیم اینچنین مورد فشار روحی و روانی بی حد و حصر قرار گیریم؟ همچنین بدنیست بدانیم در دین مبین اسلام و دیگر ادیان الهی گناه افترا و یا انتشار اینگونه تصاویر و فیلم ها بیش از عمل انجام شده است. پس بهتر است بیشتر مراقب اعمال خود باشیم.


نوشته های دیگران()

عاشق ِخود شدن سرآغاز یک ماجرای عاشقانه مادام العمر است. «

مریم :: شنبه 85/8/13 ساعت 10:44 عصر

 

اونقـــدر مـغـروره که حتی وقتی بــِـهش میگی: بالای چشمت ابرو ِ ، تیکه بزرگت گوشـِته!

آدمهای مغرور خیلی مغرورن! (اینم از اون حرفا بود)،

داداشم همیشه میگه: آدمایی که خودشون رو دست بالا میگیرن، دست کم نگیر.!.

از حرفش زیاد سر در نمیارم ولی به نظرم آدمهای مغرور خیلی خطرناک هستن چون به خاطر اون، هر کاری میکنن، حتی حرفی ندارن اگه همه رو از خودشون برنجونن! یعنی همه چیز و فدای خودخواهیشون میکنن.

ولی نباید غرورشون جریحه دار بشه، چرا؟ چون مغرورن!

 

ولی نکته ای که برام جالبه اینه که همچین آدمایی3 تا نکته مشترک دارن:

(1) اعتماد به نفس فوق العاده ای دارن، که در نتیجه این اعتماد، وجه اشتراک دومشون هم پیدا میشه،(2) با خورد کردن غرور بقیه سرگرم میشن، یعنی تا بقیه رو خورد نکنن به آرامش نمیرسن! (3) اگه نظرشون رو درباره غرور بپرسی همگی یک نظر میگن: بهتر از این نمیشه

 

متکبر، مغرور، خودخواه، ...

از نظر ِ آدمای صاحب این صفات، هیچ صفت بهتری وجود نداره که لایقشون باشه، ولی وای به وقتی که با یکی مثل خودشون رو به رو بشن، اونوقته که دیگه باید خر بیاری و باغالی/باقالی بار کنی و ببری تا ناکجاآباد. (منم گیر دادم به خر! خوشم میاد خــر همه جا هم نقش داره )

مغرورها تصور میکنن همه چیز به خاطر اونا به وجود اومده، دقیقا مثل خروس که فکر میکنه خورشید به خاطر قوقولی قوقوی اونه که طلوع میکنه !

با شماکه تعارف ندارم، حالم از آدمهای مغرور به هم میخوره !

 

xxxxxxxxx

نتیجه اخلاقی:

غرور چیز بدی نیست، البته تا زمانی که به غرور بقیه کاری نداشته باشی.

 

»

ی سوال: فرقی ما بین غرور و تکبر وجود دارد؟ ؟؟؟؟؟؟؟

 

»«

شما مغروری؟ ؟؟؟؟؟

 

»^«

قال الشیطان الرجیم:

Vanity:  definitely my favorite sin. (!!!)


نوشته های دیگران()

عجایب قرن 21

مریم :: یکشنبه 85/8/7 ساعت 10:23 صبح

سلام

من امروز اصلا قصد آپ دیت نداشتم و داشتم در مورد یه موضوعی تحقیق می کردم که به این اعلامیه برخوردم نمیدونم شاید راست باشه و شاید هم دروغ. ولی به نظرمن ساده ترین؛ مهربونترین و درعین حال پاکترین ملت دنیا ما ایرانی ها هستیم. (خودمم یکیش که خیلی ماهم....) آره

خیلی راحت با بعضی مسائل کنارمی آییم و اون رو می پذیرم. توی همین کشور خودمون چقدر زیادن کسانی که با نام داشتن نیروهای خدادادی و انرژی های درونی آدمای ساده و دردمند رو سرکیسه می کنند و در خفا بهشون می خندند. من  نیروهای خدادادی رو انکارنمی کنم حسود و بخیل هم نیستم( از کجا معلوم شاید خود من دستای شفا بخش داشته باشم)ولی مخالف عوام شمردن مردم و سوء استفاده از اونا هستم. حالا هم این اطلاعیه رو براتون میزارم تا شما هم بخونید شاید من اشتباه فکرمیکنم که این اطلاعیه دروغی و ساختگیه...........نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عجایب در قرن 21 میلادی !!!


نوشته های دیگران()

این کودک قادر نیست واژه «عدالت» را تلفظ کند!

مریم :: یکشنبه 85/7/30 ساعت 10:13 صبح

 

عاطفه، نیمه شب تا بامداد را در خیابانهای باران زده سپری کرد. درست ساعاتی که همه ما مشغول راز و نیاز با خدا بودیم.

او دروازه غار تا مرکزی‌ترین خیابان پایتخت (انقلاب) را طی کرده بود تا مثل نیمه شبهای دیگر، بامداد نشده خود را برای کار روزانه پاک کردن شیشه‌های اتومبیل‌ها و سیر کردن شکم دو برادر و خواهرش آماده کند.

پدر عاطفه که برای کار مجبور به ترک خانه و سفر به یکی از شهرهای شمالی شده، روزهاست از خانواده‌اش دور مانده اما عاطفه کوچک می‌گوید: نامادری‌اش او را هر روز برای انجام این کار مامور می‌کند.

چشمان نامادری تنگدست و برادران و خواهر عاطفه، اگر چه به دستان کوچک این دخترک چشم دوخته‌اند اما چشمان او هم به نقطه‌ای خیره مانده که هیچ انتهایی برای آن متصور نیست.

او که از سن و محل تولد خود خبر ندارد، نمی‌داند پایان فقر کجاست؛ ما هم نمی‌دانیم کدام خبر و تصویر قادر است رنج این کودک را شرح دهد.

کودکی که بارها گذرش به مرکز نگهداری کودکان خیابانی افتاده و خاطره بازیها و شادیهایش در آن جا هنوز برایش لذت‌بخش است، اما هنوز چاره‌ای جز خیابان‌خوابی و کارهای مشقت‌بار برای تامین معاش ندارد، حقیقتا قادر نیست حتی واژه «عدالت» را تلفظ کند، چه رسد به این که به پرسشهایی در این باب بیندیشد!

عاطفه وقتی سرگذشت خود را تعریف می‌کرد، به خواب رفت؛ آیا عاطفه‌ی ما بیدار خواهد شد؟


نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یعنی من چه جوری می میرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
حرف هایی که بردل ماند
مریم
Link to Us!

حرف هایی که بردل ماند

Hit
مجوع بازدیدها: 133018 بازدید

امروز: 0 بازدید

دیروز: 18 بازدید

Day Links
مهندس موبایل [256]
[آرشیو(1)]


Archive


نوشته های پیشین
نوشته های پیشین(2)
نوشته های قبل
بهار 1386
زمستان 1385

links
حرف های جوانی
رازدل
جوان ایرانی
یادداشت های یک پلیس (داداشی گل خودم)
بازی بزرگان
ناتانائیل! ای کاش عظمت در نگاه تو باشد...
دلم برای تو ای شهریار تنگ شده
یک دل خون می نویسد برای یک تکه نان

LOGO LISTS











In yahoo

یــــاهـو

My music

Submit mail