سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه به نوایى رسید خود را از دیگران برتر دید . [نهج البلاغه]
حرف هایی که بردل ماند
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
دوباره زهره شوکت (بررسی یک داستان تلخ و تکراری)

مریم :: یکشنبه 85/8/21 ساعت 4:26 عصر

سلام

بوی  تعفن و خودبینی از همه جای این شهر بزرگ بی در و پیکر به مشام می رسد.نزدیک به یک ماه است که مسئله خصوصی یک «انسان» به احمقانه ترین شکل ممکن تبدیل شده به مسئله ملی کشور.به سوپرمارکت های سر هر کوچه که سر بزنید ، بسته به میزان وجدان و شعور انسانی شان ،فیلم خصوصی ترین لحظات زندگی یک دختر جوان بخت برگشته را که از قضا هنرپیشه هم هست ،می توانید بخرید.

امروز اومدم در مورد موضوعی حرف بزنم که هر چند وقت یه باردر کشور ما اتفاق می افته و برای پاک شدنش از ذهن مردم زمان زیادی لازمه.

متاسفانه این خبر جعلی بر اساس یک شباهت ساده به وقوع پیوست! ولی میخواستم قیمت آبروئی که ذره ذره باید زحمت کشید و جمع کرد را بدونم؟چقدره؟

چند وقتیه که من هرکدوم از دوستان رو که می بینم دارن در مورد زهرا امیرابراهیمی صحبت می کنن . بابا کشتن مارو با این زهره شوکت حالا ماهرچی هم میگیم به ما چه مربوط بازم میگم آره به ما که ربطی نداره ولی خداییش اگه فیلمشو داری بده ببریم نگاه کنیم ببینیم واقعا خودشه یا نه؟

من نمی دونم کشورما با وجود این همه کارشناس در زمینه های مختلف چرا هنوز درگیر پرونده انرژیه هستیه. (چه ربطی داشت؟؟؟!!)
ازشوخی بگذریم وقتی جریان رو شنیدم و روم به دیوار فیلم رو دیدم

یاد یکی از امور قضاوت های حضرت امیر (ع) افتادم :

روزی یک زن پیش حضرت امیر (ع) آمد و جلوی ایشان اقرار به زنا محصنه نمودند و از حضرت خواستند در بین مردم حد جاری کنند

حضرت امیر سرش را برگرداند و به او گفت:" برو بیرون" و ان زن دائم اصرار بر گناه خود نمودند

تا اینکه حضرت امیر به بهانه کودکی که در رحم این خانم وجود داشت به او امر کرد تا او را به دنیا بیاورد، بعد از تولد بچه باز آن زن خدمت حضرت امیر آمد و از ایشان خواست حد را در مورد ایشان جاری نمایند

حضرت امیر از زن خواستند تا زمان رشد کودک حضانت او را به عنوان مادر بر عهده بگیرد تا اینکه کودک به سن بلوغ رسید و مادر آن کودک به خاطر یک بیماری از دنیا رفت

زمانیکه عمار (شاهد ماجرا) دلیل این موضوع را از حضرت جویا شد، جواب شنید که اثر این گناه بر وجود جامعه از تنبیه بیشتر بوده و بر این اساس آبروی یک مومنه هم از بین میرفت

و حضرت امیر تا پایان خلافت خویش ، تا حد امکان از مجازات اینگونه جرائم شانه خالی میکردند و هر دفعه بهانه ائی برای رفع موضوع پیش میکشیدند تا آنجا که در دوران خلافت ایشان هیچوقت مجازات اینچنین به وقوع نپیوست

از طرح این موضوع فقط یک هدف داشتم: مراقب آبروی اطرافیان خود باشیم، آبروی انسان به یک مو بسته است و عین کاسه آب می مونه....که اگر بریزه جمع کردنش محاله

در حالیکه خبرهای مختلفی همچنان در صدر اخبار مشاهده می شود آیا بهتر نیست ما هم کمی به روی دیگر سکه یعنی زهرا فکر کنیم! اگر ما جای او بودیم حاضر بودیم اینچنین مورد فشار روحی و روانی بی حد و حصر قرار گیریم؟ همچنین بدنیست بدانیم در دین مبین اسلام و دیگر ادیان الهی گناه افترا و یا انتشار اینگونه تصاویر و فیلم ها بیش از عمل انجام شده است. پس بهتر است بیشتر مراقب اعمال خود باشیم.


نوشته های دیگران()

عجایب قرن 21

مریم :: یکشنبه 85/8/7 ساعت 10:23 صبح

سلام

من امروز اصلا قصد آپ دیت نداشتم و داشتم در مورد یه موضوعی تحقیق می کردم که به این اعلامیه برخوردم نمیدونم شاید راست باشه و شاید هم دروغ. ولی به نظرمن ساده ترین؛ مهربونترین و درعین حال پاکترین ملت دنیا ما ایرانی ها هستیم. (خودمم یکیش که خیلی ماهم....) آره

خیلی راحت با بعضی مسائل کنارمی آییم و اون رو می پذیرم. توی همین کشور خودمون چقدر زیادن کسانی که با نام داشتن نیروهای خدادادی و انرژی های درونی آدمای ساده و دردمند رو سرکیسه می کنند و در خفا بهشون می خندند. من  نیروهای خدادادی رو انکارنمی کنم حسود و بخیل هم نیستم( از کجا معلوم شاید خود من دستای شفا بخش داشته باشم)ولی مخالف عوام شمردن مردم و سوء استفاده از اونا هستم. حالا هم این اطلاعیه رو براتون میزارم تا شما هم بخونید شاید من اشتباه فکرمیکنم که این اطلاعیه دروغی و ساختگیه...........نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عجایب در قرن 21 میلادی !!!


نوشته های دیگران()

این کودک قادر نیست واژه «عدالت» را تلفظ کند!

مریم :: یکشنبه 85/7/30 ساعت 10:13 صبح

 

عاطفه، نیمه شب تا بامداد را در خیابانهای باران زده سپری کرد. درست ساعاتی که همه ما مشغول راز و نیاز با خدا بودیم.

او دروازه غار تا مرکزی‌ترین خیابان پایتخت (انقلاب) را طی کرده بود تا مثل نیمه شبهای دیگر، بامداد نشده خود را برای کار روزانه پاک کردن شیشه‌های اتومبیل‌ها و سیر کردن شکم دو برادر و خواهرش آماده کند.

پدر عاطفه که برای کار مجبور به ترک خانه و سفر به یکی از شهرهای شمالی شده، روزهاست از خانواده‌اش دور مانده اما عاطفه کوچک می‌گوید: نامادری‌اش او را هر روز برای انجام این کار مامور می‌کند.

چشمان نامادری تنگدست و برادران و خواهر عاطفه، اگر چه به دستان کوچک این دخترک چشم دوخته‌اند اما چشمان او هم به نقطه‌ای خیره مانده که هیچ انتهایی برای آن متصور نیست.

او که از سن و محل تولد خود خبر ندارد، نمی‌داند پایان فقر کجاست؛ ما هم نمی‌دانیم کدام خبر و تصویر قادر است رنج این کودک را شرح دهد.

کودکی که بارها گذرش به مرکز نگهداری کودکان خیابانی افتاده و خاطره بازیها و شادیهایش در آن جا هنوز برایش لذت‌بخش است، اما هنوز چاره‌ای جز خیابان‌خوابی و کارهای مشقت‌بار برای تامین معاش ندارد، حقیقتا قادر نیست حتی واژه «عدالت» را تلفظ کند، چه رسد به این که به پرسشهایی در این باب بیندیشد!

عاطفه وقتی سرگذشت خود را تعریف می‌کرد، به خواب رفت؛ آیا عاطفه‌ی ما بیدار خواهد شد؟


نوشته های دیگران()

انتخاب نوشته و وبلاگ های برتر

مریم :: شنبه 85/7/22 ساعت 1:10 عصر

سلام به همه دوستان

از اونجایی که پارسی بلاگ عشقه منه و من می میرم براش(الکی بابا......) آره داشتم می گفتم درباره پارسی بلاگ جونم بود.

راستش من تصمیم گرفتم آپ دیت این دفعه درباره موضوعی باشه که خیلی ذهن من رو مشغول کرده .البته ممکنه بعد از آپ دیت این دفعه در بلاگم تخته بشه و دیگه من رو نبینید

من برعکس اسم بلاگم اصلا حرف توی دلم نمی مونه . به خاطرهمین تصمیم گرفتم در مورد بلاگ ها یا نوشته های برگزیده بنویسم که خیلی از اون ها البته به استثنای بلاگ هایی که مطالب علمی و فوق العاده ای دارن اصلا برگزیده نیستن. به نظرمن قبلا در انتخاب این بلاگ ها بیشتر دقت می شد اما حالا...

از همین اول بگم من نه عامل نفوذی ام نه شورشی. من یه بلاگ نویس معمولیم .

خوشحال می شم نظراتتون رودرباره انتخاب نوشته ها و بلاگ های برگزیده بدونم بلکه ما هم روشن بشیم.(منظورم این بود که دوزاری کج ما هم بیفته ....نه ببخشید متوجه اصل مطلب بشیم) بله.

فقط خداییش هوای من رو داشته باشید.

م....م......هیچی

ممنون منتظرنظراتتون هستم.


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یعنی من چه جوری می میرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
حرف هایی که بردل ماند
مریم
Link to Us!

حرف هایی که بردل ماند

Hit
مجوع بازدیدها: 131858 بازدید

امروز: 0 بازدید

دیروز: 7 بازدید

Day Links
مهندس موبایل [256]
[آرشیو(1)]


Archive


نوشته های پیشین
نوشته های پیشین(2)
نوشته های قبل
بهار 1386
زمستان 1385

links
حرف های جوانی
رازدل
جوان ایرانی
یادداشت های یک پلیس (داداشی گل خودم)
بازی بزرگان
ناتانائیل! ای کاش عظمت در نگاه تو باشد...
دلم برای تو ای شهریار تنگ شده
یک دل خون می نویسد برای یک تکه نان

LOGO LISTS











In yahoo

یــــاهـو

My music

Submit mail