سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]
حرف هایی که بردل ماند
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
این چهل و دو لعنتی

مریم :: چهارشنبه 85/11/18 ساعت 8:55 عصر

سلام.

این نوشته رو از دفتر خاطرات بابام پیدا کردم. خیلی خوشم اومد . به نظرم بابام دلش تنگ شده برای همه چیزایی که قبلا بوده و حالا نیستندمخصوصا پدربزرگم. منم دلم براش تنگ شده.

 

همیشه وقتی مامان کفشا رو جفت می کرد اعصابم خورد می شد از اینکه کفشای من از کفشای بابا کلی کوچیک تر بود اون موقع ها من 32 بودم و بابا 42 ..اووه 10 تا با بابا فاصله داشتم ..من خیلی کوچولو بودم

 

                                      .............................................

  وقتایی  که با مامان می رفتیم  کفش بخریم مامان می گفت یه شماره بزرگ تر از پات میگیرم تا تا سال دیگه  هم بتونی پات کنی و تا اون موقع تنگ نباشه تو پات..بابا هم نق می زد که "زهرا ببینم با این صرفه جویی هات به کجا می خوای  برسی خوب این که برای پای بچه بزرگه" ولی من که دوس داشتم زود تر به شماره  پای بابا برسم فکر می کردم بابا زورش میاد از اینکه من به 42 برسم و منم مثل اون مرد بشم و برا همین با مامان موافقت میکردم و کفش بزرگتر می خریدم آخه من می خواستم زود مرد بشم آخه مردا ازدواج میکردن، بچه میاوردن و من هم دوس داشتم زود مرد بشم و ازدواج کنم

                                                      

                                             ............................................                          

 

چهار، پنج  سالی میشه که شماره کفشم به 42 رسیده و دیگه تکون نخورده هر سال که میگذره خیلی دوس دارم که موقع خریدن کفش به مامان بگم مامان 42 دیگه واسم تنگه بزرگترش رو بخر اما تازگی ها نه دیگه 42 برام تنگ میشه نه مامان باهام میاد که برام کفش بخره...

 

 

 

 

پی نوشت:من می خوام به کودکی برگردم...

 

 


نوشته های دیگران()

والا چه عرض کنم!!!!!!!!!!!!!!!!

مریم :: پنج شنبه 85/11/12 ساعت 11:44 صبح

دلم میگیره وقتی محرمهای این سالها رو با قبل ترها مقایسه میکنم

یواش یواش داره از اون اصالتش دور میشه

از مداحش گرفته تا مردم شرکت کننده

مداحایی پیدا شدن که با آهنگ شعر میخونند

به دروغ و غلو و مظلوم نمایی و حتی کوچک کردن و بر انگیختن ترحم متوسل میشوند تا به اصطلاح مجلس گرم کنند و اشک بگیرند

مردم هم دنبال همچین آدمایی میرند و یادشون رفته که چی بود و چی باید باشه

جاهایی رفتم که فقط با خوندن دو خط شعر

شعری که شاعر از ته دل گفته و سراسرش احترام و عزت و بزرگی و زیبایی بوده

مجلس منقلب شده

اشک و ناله و فریاد و شوق و عشق موج زده

روضه هایی دیدم که ۳ یا ۴ نفره یا بیشتر اما گرمتر از مجلسهایی چند صد نفره

چراش رو نمیدونم

دنبالش هم نیستم بدونم فقط غصه و حسرت می خورم

یه چیزهایی این چند ساله دیدم که دردش هیچوقت پایان نداره

دیدم جاهایی و شهرهایی که روز تاسوعا و عاشورا

نعوذ بالله مثل کارناوال بوده

یه سری وسط مشغول طبل و دهل و سنج و زنجیر و بالا و پائین کردن صدا

بقیه هم مثل تماشاچی با هیبتها و شکل و شمایلهای آنچنانی

اونجوری که هر طرف میگردی فقط و فقط اسم از امام حسین علیه السلام میبینی

گناه که موج میزنه

بی تفاوتی و خنده و جک و متلک و جمع های ۳، ۴ نفره و نگاه و دنبال کردن و .....

قدیمیاش میگن

میخواره ها و قداره کش ها و .... به احترام این ماه

همه کار رو کنار میذاشتن

مرد و مردونه

حالا عاشورا و تاسوعا روز رفیق یافتن و قرار گذاشتن و ....

شاید باورتون نشه

چند ساله اگه هیئت هم نرم روز عاشورا به هیچ وجه بیرون نمیرم

نه به بهانه دیدن هیئتهای عزاداری نه تمثال و علم دیدن

از خدا میخوام بازی نخوریم

از روزگار و بدعتها و ....

 

عاشورا


نوشته های دیگران()

باز این چه شورش است ..................................

مریم :: یکشنبه 85/11/8 ساعت 6:8 عصر


نوشته های دیگران()

بازهم محرم

مریم :: یکشنبه 85/11/1 ساعت 12:12 عصر

 

محرم از راه رسید. صدای طبل. فریاد سنج ..................

یادمه پارسال ماه محرم خدا قسمت کرد ده روزاز ماه محرم رو شلمچه باشیم. حال و هواش قابل وصف نیست. فقط می خوام اینو بگم که چشم دوخته بودم به خاک شلمچه و به دروازه بصره نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم یعنی میشه سال دیگه ماه محرم خدا قسمت کنه کربلا باشم و به گنبد طلایی آقا زل بزنم. کنار قبر شش گوشش بنشینم و با مولام  حرف بزنم و باهاش درددل کنم. حالا هم تمام آرزوم همینه.................


نوشته های دیگران()

طنز تلخ (فقر)

مریم :: سه شنبه 85/10/19 ساعت 10:18 عصر

تا حالا شده به فقر فکر کنید

ولی امروز همینطوری محض خنده رفتم سراغ فقر این موضوع تلخ و تکراری البته این دفعه به شیوه طنز.

نمیدونم شاید تا حالا آدم فقیر ندیدین به هر حال من الان براتون فقر رو تعریف میکنم تا بدانید و آگاه باشید که فقر چه چیز قشنگیه و چه مزایایی داره

تعریف فقر

فقر در معنای کنونی خود یعنی درآمد ۱۰۰ هزار تومن در ماه به علاوه داشتن ۴ تا بچه و یک فروند زن که قاعدتا برای داشتن ۴ تا بچه لازمه و آدم فقیر یعنی کل آدمهای این خانواده که البته این فقیر متوسط است و فقیر پولدار و فقیر بیچاره هم داریم که من وارد مقوله فلسفی فقر نمیشوم و بماند برای استادان عزیز

مزایای فقر

اندر مزایای فقر باید گفت که انسانهای فقیر معمولا انسانهای قانع و سختکوشی هستد یعنی با یه لقمه نون سیر میشن تو یه کنجه جا خوابشون میبره تو یه گله جا زندگی میکنن بچه هاشون چون میدونن دانشگاه آزاد یه افسانه بیشتر نیست معمولا تو بهترین رشته و بهترین دانشگاه قبول میشن طلاق توشون کمه به غصه عادت کردن برا همین کمتر افسرده میشن و دست به خودکشی نمیزنن معمولا با کمترین نعمت شاد میشن برای همین به خدا نزدیکترند از کار کردن نمیترسند چون این زندگیشونه تنشون لش نیست و ....

مضرات فقر

فقر ضررهای زیادی هم داره برا همین هست که کسی دلش نمیخواد فقیر باشه و کسایی هم که فقیر هستند هر کاری از جمله دزدی قتل قاچاق و از این کارهای قشنگ که برا زود پول دار شدن خیلی مفیده انجام میدن و اگه به زندانا سر بزنین خیلی از دزدا رو آدمهای فقیر تشکیل میدن البته بجز اون دسته از دزدا که از ما بهترونن و در دسته فقیرهای پولدار قرار میگیرن ؛ فقیرهای بی اراده معمولا میرن سراغ مواد مخدر و خودشونو راحت میکنن دخترای فقیر با اولین دوست دارم عاشق میشن و خوب شما میتونین تو خیابونا تا دلتون میخواد از این دخترا ببینین که چقدر قشنگ شدن با بزک فقر و ...و ... و...

از اول بشریت تا همین الانه الان فقر و فقیر بوده و همه پولدارا میخواستن اونو ریشه کن کنن ولی نمیدونم چرا نتونستن البته ما تلاششونو ارج مینهیم و به این ارادشون تبریک میگیم باشد که پولدارای عزیز با بزل وبخششی که میکنن و ریشه تاریخی هم داره و از قدیم سر دستشون یعنی حاتم که از بس بخشش کرد اسمش طاعی شد داشتن و دارن فقر رو ریشه کن میکنن ولی نمیدونم چرا هرچی حاتمها بخشش میکنن فقر تموم نمیشه تازه از پول اونها هم کم نمیشه حتما حکمتی وجود داره که این مغز ما به بلندای رفیعش نمیرسه چمیدونم

خوب فهمیدین که فقر چقدر خوبه اگه فقیری نبود پولداری نمیتونست به اون ببخشه که دلش شاد بشه اگه فقیری نبود زندانا خالی بود اگه فقیری نبود این همه امکانات تفریحی متحرک سر خیابونا راه نمیرفتنن و مردان رشید این مملکتت از بی تفریحی میمردن اگه فقیر نبود دیگه نمیتونستیم تو خیابون و پشت چراغ قرمز همه وسایل لازم یه هفتمونو خرید کنیم البته این فقر یه مقوله بین الملی میباشد و در همه دنیا به فقرا همین قدر ارزش میدهند و انقدر دربارشون تحقیق میکنن و مقاله مینویسن و ببینید که فقر و فقیر چقدر فایده داره و باعث پیشرفت علم و دانش هم هست

به امید روزی که همه برای یه تکه نون از سر و کله هم بالا بریم

چه میشه کرد ؟

شما فکری به ذهنتون می رسه؟


نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یعنی من چه جوری می میرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
حرف هایی که بردل ماند
مریم
Link to Us!

حرف هایی که بردل ماند

Hit
مجوع بازدیدها: 133021 بازدید

امروز: 3 بازدید

دیروز: 18 بازدید

Day Links
مهندس موبایل [256]
[آرشیو(1)]


Archive


نوشته های پیشین
نوشته های پیشین(2)
نوشته های قبل
بهار 1386
زمستان 1385

links
حرف های جوانی
رازدل
جوان ایرانی
یادداشت های یک پلیس (داداشی گل خودم)
بازی بزرگان
ناتانائیل! ای کاش عظمت در نگاه تو باشد...
دلم برای تو ای شهریار تنگ شده
یک دل خون می نویسد برای یک تکه نان

LOGO LISTS











In yahoo

یــــاهـو

My music

Submit mail