سلام
نمی خواستم حالا حالا ها آپ دیت کنم از نظرروحی بهم ریختم. خودمم نمی دونم چه مرگم شده؟
فردا تولدمه برعکس هرسال که برای این روز جشن می گرفتم و به قول بعضی ها می ترکوندم امسال اصلا بازم به قول بچه ها تو مودش نیستم. ریختم بهم. اصلا چرا بایدبرای سالروز تولدم جشن بگیرم وقتی نمی دونم تا دو ثانیه دیگه هستم یا نه!
درگذشت آقای نظری و آقای ابوالقاسمی پور خیلی تو روحیم تاثیرگذاشته. یکی از بچه ها دیروز می گفت معلوم نیست نفربعدی کی باشه؟
دلم لرزید؟ خدای من ...........من خیلی بنده بدی بودم . من از مردن می ترسم . نمی خوام بمیرم.فقط تویی که درتمام لحظات زندگیم بودی و به همه زوایای زندگی من واقفی خودت می دونی چقدربد بودم
من رو به خوبی و بزرگواری خودت ببخش.
آدم هرچی بزرگتر میشه به مرگ لحظه به لحظه نزدیکتر میشه. نکنه فکرکنین دو دستی چسبیدم به زندگی و بی خیالش هم نمیشم ها. من ازمرگ می ترسم.
تولدم مبارک نباشه.
.دیروز تمام شد و امروز یه روز دیگه است.
سلام
امروز 17 دی ماهه. دوستان(نگین جونم؛ مدیر وبلاگ تا ............شقایق ؛و آقای تجلی) انقدر لطف داشتن و انقدر شرمنده کردن که من نمی دونم چی بگم با این همه شرمندگی.
ممنون که بهم سرزدین و تبریک گفتین.نگین جون اینم به خاطرتو:
تولدم مبارک
نوشته های دیگران()