با سلام و احترام
به قول آقاي افتخاري : روزگار كودكي برنگردد برنگردد بر نگردد ،اي داد
حالا درسته كه حسرت كودكي خودمون رو مي خوريم ولي اميدوارم در پيري ديگه حسرت خوونيمون را نخوريم
پس بياييم قدر خواني خودمون را بدانيم و از اون درست استفاده كنيم
موفق باشيد
يا علي
خدانگهدار
آهان .. كتك و ولش كن آتو رو بچسب .. تا باشه از اين آتوها .. پستاي بعدي از اتوهاي ديگه بگو .. اينقدر سانسور نكن ..
سلام
خوبيد؟
ببخشيد خيلي وقت ميشد كه بهتون سر نزده بودم
وعده ما لبيك به نداي مقام عظماي ولايت حضرت اما خامنه اي (مدظله) و حضور در رهپيمايي يوم الله 22بهمن ماه و بار ديگر به كوري چشم دشمنان و استكبار جهاني حماسه حسيني رو به حماسه خميني پيوند بزنيم
التماس دعا
يا زهرا (س)
به روز شدين منتظر خبرتون هستم
سلام مريم جون
فدات بشم ممنون كه سرزدي و...مرسي براي لطفت
من سي ام اين ماه قم هستم
شما هم هستي ديگه ايشالا؟
اميدوارم ببينمت اونروزتوي دانشگاه خوبه؟
البته تماس ميگيرم هماهنگ ميكنيم.خدانگهدار
سلام .. همه ي ما وقتي كه كوچيكيم دوس داريم بزرگ بشيم .. بعدش وقتي كه بزرگ شديم تازه ميفهميم كه .. جالب ترش اينجاس كه انسان ها معمولا خيلي دير درس ميگيرن .. آخه همين آدمي كه افسوس دوران كودكي از دس رفتش رو ميخوره يه زماني ميرسه كه حسرت عمر از دس رفتش رو ميخوره و از خدا ميخواد فقط يه لحظه .. براي يه لحظه دوباره اونو به زندگيش برگردونه تا تلافي خيلي چيزها رو بكنه .. يكي از اين چيزايي كه لازمه تا جبران بشه حق الناسه .. مثل چي؟! مثل همين كه شما رفتي سراغ دفتر خاطرات بابات ... نميگي شايد بابات سر بريده توي دفتر خاطراتش نوشته باشه؟!آره دختر جون بدو برو تا زنده اي از بابات معذرت خواهي كن بگو ببخشدت .. برو ديگه ... نشسته داره كامنت ميخونه...
سلام مريم خانم
خيلي جالب بود خدا پدرتون براتون نگه داره
انسان تا وقتي كوچيكه دوست داره زود بزرگ بشه و خودي از خودش نشون بده ولي همين كه بزرگ شد ارزوي عالم بچگي شو مي كنه
ماها هيچوقت به داشتهامون راضي نيستم و هميشه افسوس گذشته رو مي خوريم و لو اينكه گذشتمون پر از غمو غصه بوده
موفق باشي خواهر جون
ولي به نظر من زندگي همين يه بار تجربه كردنش بسه حتي دوران كودكي
الان پدرتون همون پدر اون زمونهاي روياهاشه و بايد قرشو بدونه و قدر شما هارو كه براتون كفش مي خره.
آينده در هر صورت بهتر از گذشته است چون آينده گذشته كامل تري است.
ارادتمند
جلوه او
(فرموده بوديد از مطلب جدبدم آگاهتون كنم اينم آگاه!!)
خاطره زيبايي بود
هممون دوست داريم بزگرديم به عقب
اما نميشه ...
روزي كه گذشت ، گذشته است ديگه
من لينكتون ميكنم
خوش باشيد
باباي
دستتون درد نكنه عالي بود. من يه بلاگ جديد رو با نام:
http://www.bahjat.parsiblog.com رو ساختم. خوشحال مي شم
قابل بدونيد و در موردش نظر بديد
يا هو
دستتون درد نكنه عالي بود. من خيلي وقتا دوست دارم حتي فقط براي
چند دقيقه برگرم اما ديگه نميشه. ياد و روز كودكي برنگردد دريغا...
راستي من بااجازتون لينكتون كردم. به روز كرديد قابلم بدونيد
با خدا و موفق باشيد
فكر كنم اين دفعه ديگه نياز هست با پدرتون براي خريد برين !!البته اگه شما ره پاي شما رو بدونه چنده هم خوشحال بشه و هم ...!
سلام!
من نميدونستم زمانهاي قديم هم دفتر خاطرات وجود داشت.
ولي آخرش بالاخره نگفتين، پدر به آرزوش رسيد و تونست ازدواج كنه يا نه؟
اللهم عجل لوليک الفرج و اجعلنا من خير انصاره و اعوانه و االمستشهدين بين يديه...
سلام عليکم!
نوشته هاي قبلي تون رو خوندم...خيلي خوب بود...اما اين نوشته منو ياد گذر عمر مي اندازه كه انسان عمري جوانيشو به دنبال پيري مي گذرونه و پير كه ميشه دوست داره دوباره جوون بشه...به روز شدين، ما رو هم خبر کنيد.
منم به روزم:
ناگفته هاي کسي که رهبر انقلاب را با سياست آشنا کرد...
منتظرتونم...يازهرا...